مسافرت رفتن بابا لره!!!!!

اون سال یه دو سه روز تعطیلی پشت سر هم بود.داداش ستی تپله ، آقا بیخیاله ( اخه میدونید داداش ستی هر چی که بش میگی میگه  حله ولی هیچوفتم به روش نمیاره که حلش کنه !ته بیخیاله خدایی!) پیشنهاد داد که با ماشین خودشون برن مشهد . همه موافق بودن جز بابا لره!!هر چی بهش اصرار کردن که اونم باهاشون بره مشهد گفت الا و بلا من مشهد نمیام!!!!
ولی از اونجا که مامان ستی تپله خیلی دلش هوای امام رضا داشت بقیه تصمیم گرفتن که برن!مامان ستی تپله ،بابالره رو سپرد دست آجی بزرگه که خونشون نزدیکه خونه ستی اینا بود.اجیم قرار بود بیاد به بابا سر بزنه و حواسش به غذا و خورد و خوراک بابا باشه !روز سفر مامان ستی تپله ستی و از خواب بیدار کرد .همه بیدار شدن و مشغول صبونه خوردن بودن .بابا لره ام خوابه خواب بود ( راستشو بخواید ستی به بابا لره حسودیش شد!اخه ستیم دلش میخواست بخوابه !)
وقتی صبونه تموم شد همه رفتن تا اماده بشن . وسیله ها رو گذاشته بودن جلو در که آقا بیخیاله بزاره تو ماشین. مامان ستی تپله ستی رو صدا کرد و گفت بابارو ندیدی ؟؟؟ستی با تعجب پرسید مگه خواب نیست ؟؟
- نه!خلاصه همه اهل خونه کل خونه رو دنبال بابالره گشتن ولی نبود که نبود !!!!
همه کی نگران شده بودنو داشتم میفکریدن بابا کجا ممکنه باشه که یهو زنگ در و زدن . ستی رفت ایفون رو جواب داد !
 فکر میکنید کی پشت در بود؟؟؟؟
.
.
.
.
بله !!!! بابا لره بود!
بابا لره گفت : ستی بابا جان هوا سرده به داداش بگو در ماشین و بزنه من تو ماشین منتظرتون شم!شماام زود بیاید پاییین دیگه!!!!!!!!!!
ستی تپله کلا هنگید!نمیدونست چی بگه !!!!!!!
خلاصه که همه  شکل علامت تعجب رفتن سوار ماشین شدن!!!!!!مامان ستی تپله گفت که شما که گفتی نمیای !!!بابا لره گفت : فکر کردم دیدم بی من بهتون خوش نمیگذره !!!!!دلتون همش شور منو میزنه!!!!!!
خلاصه که رفتن مشهد ! تا رسیدن مامان ستی تپله گفت اول بریم حرم!بابا لره گفت : نه بابا جان اول بریم هتل بخوابیم. تو هتلم بابا لره خوابید تا فردا صبش !!!
فردا صب باز مامان گفت بریم حرم!!بعدم بریم این بچه هایه دوری بزنن بابا لره گفت حالا فعلا صبونه بخوریم بعد !صبونه خوردن و بعد صبونه بابا لره گفت بعد ناهار. ناهارم خوردن و  تا بالاخره عصر روز دوم بابا لره اجازه داد که همه برن حرم!از حرم که اومدن بیرون .ستی تپله گفت : بریم کوه سنگی ؟؟؟؟؟؟؟؟ باب لره گفت نه بابا جان الان وقتش نیس باشه فردا!!!الان یه جارو پیدا کن شام بخوریم!بعد از شام رفتن هتل . ستی و آقا بیخیاله رفتن بستنی خریدن وقتی اومدن بابا لره داشت چایی میخورد .ستی اومد بستنی بابا رو بزاره تو فریزر که بابا لره بستی رو گرفت یه قلوپ چایی میخورد و یه گاز بستی!!!!!!( شانس اوردیم دندوناش مصنوئی بود !!!!)
اون شبم گذشت . فردا صبش بابا لره تا ظهر خوابید. ظهر که بیدار شد به آقا بیخیاله گفت من داروهای قلبم تموم شده !باید برگردیم تهران!!!!!!آقا بیخیاله گفت نسخه تو بده میرم داروهاتو میگیرم. تازه بابا لره گفت که دفترچه بیمه اش رو هم نیورده!!!!!
ستی و مامانش که از این سفر چیزی نفهمیدن!!!!
حالا شما هی بگید ستی با سر نره تو دیوار !مگه میشه ؟؟؟!!!