یه چن وقتی بود بابالره هوس کرده بود ماشین بخره اونم پرشیا ! مامان ستی تپله با یه حساب کتاب ( به قول خودش) سر انگشتی گفت که فعلا ماشین نخرن بهتره !
بابا لره کلی غصه خورد !بابا لره خیلی دلش پرشیا میخواس!حتی وقتی میشست رو مبل توهم میزد پشت فرمونه ! حتی یه وقتایی بوقم میزد !
خلاصه چن باری توهمی ستی تپله و مامانشو تا شمال برد !
یه روز بابا لره رفت بیرون و وقتی برگشت خونه یه کارتن دستش بود !
اگه حدس زدید چی بود ؟؟
.
.
.
.
.
.
( پرشیا اسباب بازی نبود )
.
.
.
.
.
.
بابا لره از جلوی یکی از ایم مغازه ها که خرت و پرت جانبی ماشین میفروشن و ماشین اسپرت میکنن ( شرمنده نمیدونم چی بش میگن ،آخه تا حالا تواین فازا نبودم ) رد میشده که رفته و یه سری خرت و پرت واسه پرشیا از جمله یه فرمون خیلی باحال خریده بود !
ستی تپله و مامانش دهنشون بسته شده بود و نمیدونستن به بابا لره چی بگن !آخه ادم واسه ماشین نداشته این همه خرت و پرت می خره ؟؟
خلاصه بعد از دو ماه بابالره و مامان ستی تپله رفتن تا ماشین بخرن ، شبه قبلش بابالره فقط راجب رنگ ماشین نظر پرسیده بود !
ستی منتظر بود بابالره با یه پرشیا مشکی بیاد خونه !خلاصه بعد از کلی انتظار وقتی برگشتن خونه ستی تپله رفت تو حیاط و دید که بابالره با یه 206 آلبالویی اومد تو حیاط !
ستی تپله شبیه علامت سوال شده بود !پرسید پس کو پرشیا ؟مگه قرار نبود مشکی باشه ؟؟
مامان ستی تپله سرشو تکون دادو رفت تو اتاق . بابا لره ام گفت : بابا جان این قشنگ تر بود !
ستی تپله به پولی که واسه خریدن اون خرت و پرتا و فرمون پرشیا حیف شده بود میفکرید !
این بار ستی تپله تصمیم گرفت جاای سر خودش اون فرمونه رو بزنه تو دیوار!