بابا لره و اینتر نت!

بابا لره یه چن وقتی بود که هوس کرده بود که اینترنت یاد بگیره!ایمیل بزنه و بتونه عکسای جونونگو ( همون جومونگ خودمون ) از اینتر نت دانلود کنه !!!

ستی تپله با کلی سختی الفبای انگلیسی رو بش یاد داد( نخواید که بگم چه جوری چون  یاد سخت ترین لحظات عمرم میافتم !)

بعدم اینکه چه جوری connect شه و ایمیل بزنه و خلاصه همین داستانا که خودتون میدونید ! خلاصه که بعد کلی توضیح دادن و یه تلاش سخت بالاخره بابالره یاد گرفت که با نت کار کنه!

ستی تپله خونشون از  Dail up  استفاده میکرد .تلفن شونم همیشه به کامپیوترش وصله نیازی به جابه جایی سوکت و این داستانا نداره. یه روز بابا لره رفت  پای کامپیتور تا ایمیلشو پک کنه . همون موقع که بابا میخواست Connect  شه تلفن زنگید . بابالره ام گوشی و جواب داد همون جوریم که با تلفن میحرفید سعی میکرد که به اینتر نت وصل شه ! بعد اعصابش خورد شد و ستی تپله رو صدا کرد و گفت بابا جان این قاطی کرده !ببین چرا وصل نمیشه؟؟؟ ستی تپله ام گفت بابایی خب داری با تلفن می حرفی !!!! بابا لره ام گفت خب با تلفن بحرفم چه ربطی به این دار ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


شما بگید ستی تپله اینو چه جوری بش توضیح بده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تازه بعد 4 ساعت توضیح بابالره فهمید چی به چیه !ستی تپله خوشحال شد که زحماتش نتیجه داده ،تا اینکه یه روز که ستی تپله داشت بلاگشو آپ میکرد بابا لره اومد بالا سرشو گوشیه تلفن و برداشت که زنگ بزنه به دوستش !ستی تپله گفت بابا من تو نتم !


بابال ره گفت راحت باش باباجان من به تو کاری ندارم یه زنگ کوچولو میزنم و میرم !





خدایی این بار ستی تپله حق داره بره تو دیوار نداره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نظرات 9 + ارسال نظر
آرش یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ق.ظ

این دسترسی dial-up تو دنیا منسوخ شده، ما تو ایران هنوز داریم...
باور کن اغلب بابا و مامان ها همین جوری اند.

اره ولی رفتاراشون خیلی جالبه
مرسی از توجهت دوستم :-*

[ بدون نام ] یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ق.ظ

راستی این بابای شما واقعاً لره؟

اره واقعا لر هستن

وحید یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ق.ظ http://vahid-iq.blogfa.com

سلام . به نظر من حق داره بره سرشو بزنه به دیوار خوب خوب یاد بده که به این مشکلات بر نخوری !!!!

------------------------------------------------------------------------

وبلاگ زیبایی دارین . به من هم سر بزنید ٬ و اگر موافق هستید به تبادل لینک بگید که با چه اسمی لینکتون کنم .
اگر خواستین منو با اسم وبلاگم لینک کنید .

داود یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ

انصافا من جای ستی تپله بودم دوبار با کله میرفتم تو دیفال!!حرفای بابالره واقعا نقطه اوج این خاطراطه.خیلی باحال میگه"باباجان من به تو کاری ندارم..."

مرسی داوود جان
اره واقعا

سمانه یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:13 ق.ظ

عاشق باباجان گفتن بابالره ام
من که میدونم تو پیاز داغ میدی
باهات موافقم داوود جان
یادش بخیر ٬ اون رز خونتون آش ترخینه خوردم یادته ؟ گفتم :‌ببخشید مزاحمتون شدم . بابات میگفت :‌راحت باش با با جان :دی

دیگه به همه نگو بابامه که
باباجان تیکه کلامشه :دی

مجتبا یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ق.ظ http://bullshit.blogsky.com

این موضوع واسه یکی از دوستان ما هم اتفاق افتاد اما اون خواهرش بود که ازین کارا میکرد :ی

مجتبا درد نگیری تو
خدا بگم تو رو چیکار کنه

لر فرنگی یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 ب.ظ

دل و رودمو بد بهم زدییییییییییی

رسول یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ق.ظ http://rasoulabaryan.blogfa.com

قشنگ بود خیلی

مرسی رسول جان

علیرضا علیگلی یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ب.ظ http://aligoli.ir



برو تو دیوار عزیزم ُ برو

توام بیا :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد