بابا لره و مدرسه ستی !

ستی تپله کلاس دوم راهنمایی بود که یه روز مدیر مدرسه ازش خواست به بابالره بگه تا بیاد مدرسه .( فکر نکنید ستی تنبلی کرده بود یا مورد انضباطی داشتاآآآ!ستی همیشه جزء شاگردای نمونه بوده. به خاطر شرکت تو یه همایش  مدیر میخواست با  پدر ستی حرف بزنه!)
ستی به بابا لره گفت که فردا ساعت 10 باید بره پیش مدیر مدرسه .بابا لره ام گفت چشم باباجان. من زودترم میام خیالت تخت باشه!ستی تپله ام فردا صب رفت مدرسه .ساعت 10 هرچی منتظر بابال لره شد بابا نیومد . خانم مدیرم ستی صدا کرد و گفت: ندا( ستی 2 تا اسم داره تو خونه ستی تو مدرسه ندا) به بابا نگفتی بیاد مدرسه ؟؟ستی گفت که بابا قرار بوده که  بیاد نمیدونم چرا نیومده . خلاصه که خانم مدیر گفت عیب نداره به بابا بگو فردا بیاد.
ستی تپله هم دلش از بدقولی بابا شکست هم از دستش عصبانی شد . ظهر که رفت خونه با بابا لره قهر کرد . بابا لره ام هرچی حرف میزد ستی قهر بود و گوش میداد .
مامان ستی تپله که دید اینجوری نمیشه اومد و یه ستی گفت چرا بابا نیومده مدرسه !

اگه حدس زدید چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بابا لره رفته بوده مدرسه دوره ابتدایی ستی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(باورتون میشه حتی نمیدونست ستی کلاس چندمه!!!)حالا این که چیزی نیست !!!!!!رفته تو مدرسه دوره ابتدایی ستی گفته من بابای ستی ام!!!!باورتون میشه حتی اسمی که خودش تو شناسنامه برای ستی گذاشته بوده رو  یادش نبوده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ستی  دلش بیشتر شکست ولی حداقل دیگه عصبانی نبود !!


حالا بازم  بگید ستی چرا از دست بابالره هی با سر میره تو دیوار!!!!!!شماام اگه جاش بودید با سر میرفتید تو دیوار!!!

نظرات 6 + ارسال نظر
سمانه یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ب.ظ

تنها کامنتی که اینجا میتونه منو توصیف کنه اینه :
=))=))=))=))=))=))=))

داود دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ

ستی تپله من که دیگه بهت نمیگم چرا با سر رفتی تو دیواراز دست کارای بابالره کم مونده منم با کله برم تو دیوار

نه نریااااااااااااااااااااااااااااا
تو بری دیگه کی بلگ منو بخونه ؟

امید دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 ق.ظ

توی این مورد یواش برو تو دیوار !

http://www.akvariuom88.blogfa.com/ دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:46 ق.ظ http://www.akvariuom88.blogfa.com/

http://www.akvariuom88.blogfa.com/

آزاد سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ب.ظ

بین خودمون بمونه
من یه دفه سر آبجیم این سوتی رو دادم
اما خداییشدیگه اسمش رو فراموش نکردم
تازه مدرسه ی قدیمش و جدیدش درست کنار هم بودن

باز بابای من 50 سالش بود تو چن سالته :))

علیرضا علیگلی یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ب.ظ http://aligoli.ir

دقیقا منم باید یه بلاگ بزنم به اسم بابا ترکه

دو از یه ور دیوار بری من از اونور دیوار

آ[ی توام با من همدردی ؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد