دو تا سوتی دارم براتون تپل تر از ستی تپله!!!!

چن وقت پیشا ستی تپله میخواست مانتو بخره . هر جا میرفت مانتویی که میخواستو گیر نمی آورد .

یه روز که خونه بود، ابجی خانم اومد خونشون که بهشون سر بزنه . ستی تپله ازش پرسید جایی مانتو خوب سراغ نداری ؟

آبجی خانم گفت :همین تولیدیه سر کوچه مانتوای خوبی داره !

ستی گفت : همون مغازه جوادرو میگی ؟؟؟

آبجی خانم گفت : جواد نیست که  یه پیرمرده اس!!!!!!! ستی تپله مونده چی بگه !!!

وای جاتون خالی انقد که خندید با سر رفت تو دیوار !اینبار خدایی می ارزید به تو دیوار رفتنش.

 

 

چون خاطره قبلیه کوتاه بود یه خاطره دیگه ام میگم که شاد شید !

 

ستی تپله صبا با مترو میرفت سر کار. یه روز صب که داشت میرفت سر کار خیلی فکرش مشغول بود و همین جوری فکر میکرد ، رسید پشت گیت ورودیه مترو . ستی تپله ام همون جور که فکر میکرد، در و نگاه میکرد و منتظر بود در باز شه !اصلنم حواسش نبود که باید کارت بزنه !

خلاصه غرق تو فکر خودش بود یهو حس کرد همه دارن نگاش میکنن. یه نگا به دورو برش انداخت دید کلی ادم پشت سرشن . همه مامورا و  ادما داشتن نگاش میکردن( وای اون لحظه از خجالت داشتم میمردم )!تازه  دوزاریش افتاد چه خبره و سری کارتشو زد و رد شد !( ولی از اون روز هر بار میخوام از اونجا رد شم سرمو میندازم پایین که چشم که به چشم کسی نیوفته ).

خدایی این بار ستی از خجالت انقد سرشو انداخته بود پایین که رفت تو دیوار !!!